همیشه به بلندی شب یلدا می خندیدم
بلند ، طولانی ، ماندگار
فقط برای یک دقیقه…
چقدر خندیدم برای این یک دقیقه…
اما آن روز که بار سفر بسته بودی وگفتم یک دقیقه بیشتر بمان
و تو گفتی وقت تنگ است ، کوله بار باید بست ، باید رفت…
آن روز فهمیدم این یک دقیقه های غریبانه چه غوغایی میکنند .
یک دقیقه با تو بودن ،
چقدر بلند ، طولانی و ماندگار است…
چقدر گریستم برای این یک دقیقه …
از یه لره میپرسن چرا دیوانه شدی؟
میگه من یه زن گرفتم دختری 18 ساله داشت
دختره زن بابام شد، پس زنم مادر زن بابام شد
بابام داماد من شد، من شدم پدر زن بابام
دختر زنم پسر زائید که داداش من و نوه ی زنم شد
پس نوه ی منم هست، پس من شدم پدر بزرگ داداشم
در نتیجه زن بابام خواهر ناتنی پسرم شد و پسرم داداش من شد
شما بودید دیوانه نمیشدید